با عشق مرا ببوس    kiss me love
با عشق مرا ببوس    kiss me love

با عشق مرا ببوس kiss me love

گذشته ...

 

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم 

راز زندگی

 

زبانم را مهر سکوت و خاموشی بسته

چشمهای دیگر حتی خودمم را هم نمی تواند ببیند

نمی دانم راه می روم یا بی راهه

اما همین برایم بس است که قدمهایم هنوز رمقی دارند

چقدر سرد و تاریک است

چقدر بی روح

زندگی واقعا چیست و از ما چه می خواهد

جوابی برای این سوال هنوز نیافته ام؟؟؟؟؟ 

 

گلایه

 

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریسیت؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟ 

 

باران

 

باران که می بارد

گام بر می دارم و قدم زنان می روم

زیر باران رفتن را دوست دارم

اشکهایم را کسی نمی بیند.

تمام خاطرام را دوباره خیس می کنم.

حس می کنم دوباره زنده شده ام.

از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم

از سختی ها از نامردی ها

از بخت بد و اقبال شوم

همه را به دست باران می سپارم

باران نیز می شوید و پاک می کند

باران زندگی دوباره را یه یادم می آورد

توان راه رفتن به من می دهد

در این جاده باریک من و باران تنهای تنهای هستیم

هر قدر می بارد من سبک و سبک تر می شوم

اما می ترسم از رنگین کمان هفت رنگ پس از باران

دوباره روزگار از نو اغاز خواهد شد

پس خداوندا مگیر بارانت را ز من حتی برای یک لحظه 

 

میان ....

 

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
 

گلچین

 هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
.
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
.
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
.
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !
.
.
.
.
.
غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی
گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی
.
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخرکار
.
تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم
با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم
.
کوله بارم پره حسرت ، تو دلم یه دنیا درده
مثل آواره ای تنهام ، تو خیابونی که سرده
.
تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره
آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره
.
.
.
.
.
حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است
حسم برای حس تو ، شعری نو است
حس می کنم ، حس کرده ای احساس من
احساس حسم حاسد و جنسی نو است
حدسی بزن ، حسم حسود حس کسیت
احساس تو بر حس من ، حدسی نو است
در حس تو ، احساس من محسوس شد
احساس کن حس مرا ، حسی نو است
سحری بکن ای ساحر احساس من
هر حس تو نسبت من ، سحری نو است
مبحوس گشت احساس من از حس تو
حساس کن احساس خود ، فصلی نو است !!!

 

ای کاش..

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !
 

 

خداحافظ ...

 

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم  

حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم

این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش

اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش

 

اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره  


 بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره

خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه

یادته یادگاری نوشتی رو دیواری

 

که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری

حالا می خوایی بری من و بزاری تنها

منم بدون تو می شم بی خیال دنیا

نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست

تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس

هر کسی واسه خودش یه خدایی داره

نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره

که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ

تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست

اونم همدمی واسه این دل سادست

با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه

بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخته

 


دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون

یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون

اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی

حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی

کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه

خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه 

 

 

                           عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه  

 

تو خیال نکن همیشه ، که من عاشقت میمونم 

تو منو دوستم نداری ، خودم اینو خوب میدونم 

تو یه روزی تو وجودم ، مثل آب و ریشه بودی 

تو منو دوستم نداشتی ، تو همون همیشه بودی 

خیلی دوست دارم بدونی ، که دیگه دوستت ندارم 

نه دیگه ، آره تموم شد ، غصه های روزگارم 

واسه تو بازیچه بودم ، خودم اینو خوب میدونم 

برای نوشتن از تو ، دیگه چیزی نمی دونم 

دیگه طاقتم تمومه زندگی با تو حرومه 

به خدا دلم دوستت داشت ، ولی عشق تو حرومه 

نمیخوام حتی یه لحظه ، تو خیال من تو باشی 

برو دیگه نازنینم ، نمی خوام تو اینجا باشی 

توی قلب مهربونم ، حالا جای موندنت نیست 

توی خاطرات شیرین ، دیگه جای موندنت نیست 

واسه من تو کم گذاشتی ، تو منو دوستم نداشتی 

توی قلب پر غرورم ، تو گل غصه می کاشتی 

دیگه وقت رفتنت شد ، نکنه پای تو گیره ؟ 

واسه ی شکستن من ، نکنه گریه ات بگیره ؟ 

دل صادق و زلالم ، توی دستای پژمرد 

خدا اون روز رو نیاره ، که بفهمی عاشقت مُرد 

حالا من تنهای تنهام ، دیگه عشق من تو نیستی 

من دیگه شادم و آروم ، توی قلبم دیگه نیستی 

اینو خوب بدون واسه من ، حالا عشقِت دیگه مُرده 

توی قلب من نشسته ، جای تو یه عشق مُرده 

خیلی دوست دارم یه روزی ، مثل من بازیچه باشی 

تو رو خُردت کنه اما ، نتونی ازش جدا شی 

خیلی دوست دارم ببینم ، که دلت یه جا اسیره 

تو براش می میری اما ، به غمت خنده اش می گیره 

یه عروسک توی دستاش ، که تو رو بازیچه کرده  

شاید اون روزا بفهمی ، که دلت با من چه کرده  

                                                           شعر : مصطفی انیس حسینی 

 

 

نمی دونم چی باید گفت از اون حرفای شیرینِت

نمیشه باورم حالا از این چشمای غمگینِت

همیشه ترس تو این بود که من با تو نمی مونم

می گفتی باش کنار من ، بدون تو پریشونم

نمی گیری سراغ از من ،‌ کسی که تو خداش بودی

کسی که با تو عاشق شد ، تو آهنگ صداش بودی

 

دلم تنگ صدای تو ، می خوام باشم کنار تو

دل زخم خورده ی عاشق ، هنوزم چشم به راه تو

چه دلتنگم ، چه دلتنگم ، دارم با غصه می جنگم

چه دلتنگم ، چه دلتنگم ، دارم با غصه می جنگم

دارم با غصه می جنگم

تمام حرف من با تو ، با عکس و جای خالیته

حالا من موندم و یادِت ، مگه این حرفا حالیته

مگه این حرفا حالیته

 

 

چه نا آرومه قلب من ، چه بی تابه دل و جونم

میخوام از تو خبردار شم ، کجا هستی نمی دونم

چه دلتنگم چه دلتنگم

هنوز بی تاب بی تابم

دارم با غصه می جنگم

دلم تنگ صدای تو ، می خوام باشم کنار تو

دل زخم خورده ی عاشق ، هنوزم چشم به راه تو

چه دلتنگم چه دلتنگم

دارم با غصه می جنگم